نکره در سیاق نفینکره در سیاق نفی، اسم نکره بعد از لای نفی جنس، از مصادیق الفاظ عموم است. ۱ - تعریفنکره در سیاق نفی، اسم نکرهای است که با «لای نفی جنس» منفی شده است، مثل: «لا رجل فی الدار». ۲ - از الفاظ عمومنکره در سیاق نفی، از الفاظ عموم میباشد، اما درباره منشا عموم آن، اختلاف است. ۳ - توضیحبسیاری از اصولیون معتقدند عموم، گاهی از راه لفظ و دلالت لفظی، گاهی از راه عقل و گاهی هم با اطلاق به دست میآید. در جایی که الفاظی عام، مثل: «کل» در جمله «اکرم کل عالم»، به کار برده میشود، عموم از راه دلالت وضعی لفظی به دست میآید و در جایی که عموم از راه عقل ثابت میشود، به نکره در سیاق نفی، مثل: «لا رجل فی الدار» مثال زدهاند؛ به این بیان که عقل حکم میکند طبیعت و ماهیت در مقام تحقق و وجود، با یک فرد هم وجود پیدا میکند، اما در مقام انتفا و انعدام، انتفای طبیعت با انتفای همه افراد آن محقق میشود. در این مثال نیز چون نکره (رجل) در سیاق نفی وارد شده است، بر انتفا دلالت میکند؛ از این رو، به ضمیمه حکم عقل (الطبیعة تنعدم بانعدام جمیع افراده) از آن عموم استفاده میگردد. قسم سوم مانند: «احلّ الله البیع»، که از اطلاق آن استفاده میشود که مقصود «احلّ الله کل بیع» است و بین مفاد «احل الله البیع احل الله کل بیع» تفاوتی نیست، جز این که در دومی به کمک دلالت لفظی و در اولی از راه اطلاق و مقدمات حکمت، عموم استفاده میشود. البته برخی از اصولیون متاخر، تنها راه استفاده عموم را دلالت وضعی دانسته و به دو شیوه دیگر اشکال نمودهاند. [۱]
سیری کامل در اصول فقه، فاضل لنکرانی، محمد، ج۷، ص۶۰۴.
۴ - نظر شهید صدر«شهید صدر» معتقد است اثبات اطلاق شمولی برای نکره، از راه مقدمات حکمت، امکان ندارد و این در حالی است که از «نکره در سیاق نفی» شمول افرادی استفاده میشود. وی سپس دو روش را برای استفاده شمول افرادی از «نکره در سیاق نفی» ارایه میکند: ۱. سیاق، قرینه شود برای خروج نکره از نکره بودن، و پس از این که به سبب سیاق، اسم، صلاحیت شمول یافت، با عمل کردن به مقدمات حکمت، شمول و عموم استفاده شود. ۲. استفاده شمولیت از راه دلالت عقلی، زیرا لازمه نفی طبیعت، انعدام آن است و انعدام طبیعت به انعدام همه افراد آن میانجامد. این روش را مرحوم آخوند در «کفایه» مطرح کرده است. ۵ - چگونگی دلالت لا در سیاق نفی بر عمومطبیعتی که در سیاق نفی یا نهی واقع میشود در صورتی بر عموم دلالت میکند که به نحو ارسال و اطلاق اخذ شده باشد؛ یعنی طبیعت مرسله و ساریه در همه افراد، همان طبیعتی است که نسبت به افراد خود ارسال و شمول دارد؛ اما اگر طبیعتی به طور مبهم اخذ گردد، مثل این که مولا بگوید: «لا تضرب رجلا» و احتمال داده شود مقصود او رجل فاسق بوده نه مطلق رجل، در این صورت نفی یا نهی بر عموم دلالت نمیکند. [۳]
کفایة الاصول، فاضل لنکرانی، محمد، ج۳، ص۳۶۵.
۶ - اقسام تعلق نهی بر طبیعتاین که نهی به طبیعت تعلق میگیرد، گاهی به ملاک عدم وجود طبیعت برمی گردد، مثل: «لا رجل فی الدار»، گاهی به ملاک عدم صحت طبیعت، مثل: «لا صلاة الا بفاتحة الکتاب» و گاهی نیز به ملاک نفی کمال، مثل: «لا صلاة لجار المسجد الا فی المسجد». [۵]
علم اصول الفقه الاسلامی، ابراهیم، ابراهیم عبدالرحمان، ص (۱۸۶-۱۸۵).
[۷]
کفایة الاصول، آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، ص۲۵۴.
[۸]
الاصول، شیرازی، محمد، ج۵، ص۲۴.
[۱۰]
المعجم الاصولی، حیدر، محمد صنقور علی، ص۹۳۵.
[۱۱]
اصول الفقه، ابوزهره، محمد، ص۱۴۶.
۷ - پانویس
۸ - منبعفرهنگنامه اصول فقه، تدوین توسط مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی، ص۸۵۵، برگرفته از مقاله «نکره در سیاق نفی». |